گروه گردشگری سفرهای ناز

اسکاردو

سفرنامه پاکستان: از آبشار مانتوخا تا درّه شیگر و کویر سارفارانگا (قسمت پنجم)

/post-1043

سحرگاه، پیش از آنکه خورشید نوک نیزه‌های طلایی خود را از پشت دیوارهٔ کوه‌ها بیرون بکشد، صدای زمزمه‌وار رودخانه سند مانند نوایی مقدّس از پنجره به درون می‌خزید. امروز، روز دیگری بود که خود را بی‌قید و شرط به نقشه‌های مهدی سپرده بودم، همانند پرنده‌ای که به مسیر باد اعتماد می‌کند. نفس‌هایم در هوای تیز و سرد صبحگاهی، ابری کوچک می‌ساخت و ناگهان ناپدید می‌شد، گویی رازهایی بودند که فقط به کوه‌ها سپرده می‌شدند.


سفرنامه پاکستان: از شانگریلا تا خارپچو؛ رقص طبیعت و تاریخ در اسکاردو (قسمت چهارم)

/post-1042

آن سوی شیشه، قلّه‌های سفیدپوش قراقروم، همچون غول‌های آرام و ابدی، در نور طلایی سحر غرق شده بودند. خورشید تازه از پشت کوهستان بالا می‌آمد. کوه‌ها آنقدر نزدیک به نظر می‌رسیدند که گویی می‌توانستم سرم را از پنجره بیرون ببرم وبرف‌ها را با نوک انگشتانم لمس کنم. هوای سرد و پاک صبحگاهی از لای درز پنجره به درون نفوذ می‌کرد و صورتم را نوازش می‌داد. صدای آرام جریان رودخانه سند از دوردست به گوش می‌رسید. بر روی شیشه پنجره، نقش و نگارهای یخی که حاصل شب سرد اسکاردو بودند، خودنمایی می‌کردند.


سفرنامه پاکستان: اسکاردو؛ فرود بر آستانهٔ کوه‌ها (قسمت سوم)

/post-1036

هواپیما در حرکتی نرم، حلقه‌وار بر فراز درّه‌های شمالی پاکستان چرخید و ناگهان، اسکاردو از پشت پنجره، آرام و درخشان، رخ نمود. خانه‌ها همچون تکه‌های کوچک یک پازل رنگین، بر دامنه‌ی کوه چسبیده بودند و کوچه‌ها، خط‌هایی نازک و درهم، آن‌ها را به هم می‌دوخت. آنچه در عمق درّه توجه را فوراً به خود جلب می‌کرد، رود ایندوس بود، این شریان حیاتی و تاریخی که چون  اژدهایی نقره‌فام از میان کوه‌های عظیم هیمالیا راه خود را می‌گشود.